روح از نظر لغت به معني نفس و دميدن است.بعضي تصريح كردند كه روح و ريح (باد) هر دو از يك معني مشتق شده اند.
روح جسم لطيفي است كه كالبد, ستبري بر ان پوشانده شده است. روح ماده اش خون است و رطوبت بدن و روشني رنگ به سبس خون مي باشد و هر گاه خون بخشكد روح از بدن جدا ميشود. ارواح سپاهياني هستند كه یک جا جمع شده اند و با يكديگر ديدار مي كنند و هم را مي بويند، پس آنها كه همديگر را بشناسند از هم جدا ميشوند.
روح از عالم ملكوت و از قدرت خداوند است. روح يك حقيقت ماوراي طبيعي است كه ساختمان و فعاليت ان غير از ساختمان و فعاليت جهان ماده است. درست است كه دائما با جهان ماده ارتباط دارد ولي ماده و يا خاصيت ماده نيست.
اصل وجود عالم برزخ جاي بحث نيست. مهم آن است كه بدانيم زندگي برزخي چگونه است. و در مورد آن تصويرهاي مختلفي ذكر شده است كه روشن ترين آنها آن است كه روح انسان، بعد از پايان زندگي اين جهان در اجساد لطيفي قرار مي گيرد كه از بسياري از عوارض اين ماده ي كثيف (جسم انسان) بر كنار است, و چون از هر نظر شبيه اين جسم است به ان غالب مثالي يا بدن مثالي مي گويند كه به كلي مجدد است و مادي محض بلكه داراي يك نوع تجدد برزخي است.بعد از پايان زندگي دنيا تنها يك حيات رستاخيز است و معتقدند كه (تناسخ) كه روح پس از جدايياز بدن در منطقه ي ديگري كه در عالم جنين است قرار مي گيرد و بار ديگر در اين دنيا باز مي گردد, كه از نظر قران اين مسئله باطل و بي اساس است.
بدن را شش حالت دست مي دهد: سلامتي, بيماري, زندگي، مرگ، خواب وبيداري. روح نيز چنين است. زندگي آن دانش اوست و مرگش ناراحتي او و بيماريش شك او و سلامتي اش يقين او وخوابش غفلت او و بيداريش هوشياري او. به هنگام خواب روح از بدن خارج نمي شود چرا كه اگر چنين باشد ديگر به آن باز نمي گردد. ولي روح چون خورشيد وسط آسمان است كه پرتوي آن همه جا را ميگيرد و انسان هر گاه مي خوابد روح حيواني در بدنش ميماند و انچه از او خارج ميشود روح عقل است.
در قران كريم سوره ي ص آيه 72 خداوند مي فرمايد: فاذا سوتيه و نفخت فيه من روحي.در اين آيه آوردن كلمه ي ( من ) در جمله ي ( من روحي ) حكايت از اين امر ميكند كه انچه در بدن انسان دميده شده است از روح خدا است و نه روح خدا، و آنچه كه بعد از تصفيه ي خلقت عادي بدن از جانب خداي متعال در آن دميده شده از روح خدا، نه عين روح خداست و نه غير آن ونه جدا از آن.از طرف ديگر كلمه ي ( من ) در جمله ي ( من روحي ) حكايت از اين واقعيت دارد كه انچه در بدن انسان دميده شده است, از يك حقيقت برتر و بالا تري مي باشد كه به حضرت حق منسوب بوده و نزديك ترين مخلوق به او است وان "روح خداست"
منابع:تفسير نمونه جلدهاي26,20,19,17,14,12,9,6,5,4,3,1، ميزان الحكمه، نهج البلاغه، فرهنگ آفتاب، مقالات نوشتهي محمد شجاعي جلد اول
روح جسم لطيفي است كه كالبد, ستبري بر ان پوشانده شده است. روح ماده اش خون است و رطوبت بدن و روشني رنگ به سبس خون مي باشد و هر گاه خون بخشكد روح از بدن جدا ميشود. ارواح سپاهياني هستند كه یک جا جمع شده اند و با يكديگر ديدار مي كنند و هم را مي بويند، پس آنها كه همديگر را بشناسند از هم جدا ميشوند.
روح از عالم ملكوت و از قدرت خداوند است. روح يك حقيقت ماوراي طبيعي است كه ساختمان و فعاليت ان غير از ساختمان و فعاليت جهان ماده است. درست است كه دائما با جهان ماده ارتباط دارد ولي ماده و يا خاصيت ماده نيست.
اصل وجود عالم برزخ جاي بحث نيست. مهم آن است كه بدانيم زندگي برزخي چگونه است. و در مورد آن تصويرهاي مختلفي ذكر شده است كه روشن ترين آنها آن است كه روح انسان، بعد از پايان زندگي اين جهان در اجساد لطيفي قرار مي گيرد كه از بسياري از عوارض اين ماده ي كثيف (جسم انسان) بر كنار است, و چون از هر نظر شبيه اين جسم است به ان غالب مثالي يا بدن مثالي مي گويند كه به كلي مجدد است و مادي محض بلكه داراي يك نوع تجدد برزخي است.بعد از پايان زندگي دنيا تنها يك حيات رستاخيز است و معتقدند كه (تناسخ) كه روح پس از جدايياز بدن در منطقه ي ديگري كه در عالم جنين است قرار مي گيرد و بار ديگر در اين دنيا باز مي گردد, كه از نظر قران اين مسئله باطل و بي اساس است.
بدن را شش حالت دست مي دهد: سلامتي, بيماري, زندگي، مرگ، خواب وبيداري. روح نيز چنين است. زندگي آن دانش اوست و مرگش ناراحتي او و بيماريش شك او و سلامتي اش يقين او وخوابش غفلت او و بيداريش هوشياري او. به هنگام خواب روح از بدن خارج نمي شود چرا كه اگر چنين باشد ديگر به آن باز نمي گردد. ولي روح چون خورشيد وسط آسمان است كه پرتوي آن همه جا را ميگيرد و انسان هر گاه مي خوابد روح حيواني در بدنش ميماند و انچه از او خارج ميشود روح عقل است.
در قران كريم سوره ي ص آيه 72 خداوند مي فرمايد: فاذا سوتيه و نفخت فيه من روحي.در اين آيه آوردن كلمه ي ( من ) در جمله ي ( من روحي ) حكايت از اين امر ميكند كه انچه در بدن انسان دميده شده است از روح خدا است و نه روح خدا، و آنچه كه بعد از تصفيه ي خلقت عادي بدن از جانب خداي متعال در آن دميده شده از روح خدا، نه عين روح خداست و نه غير آن ونه جدا از آن.از طرف ديگر كلمه ي ( من ) در جمله ي ( من روحي ) حكايت از اين واقعيت دارد كه انچه در بدن انسان دميده شده است, از يك حقيقت برتر و بالا تري مي باشد كه به حضرت حق منسوب بوده و نزديك ترين مخلوق به او است وان "روح خداست"
منابع:تفسير نمونه جلدهاي26,20,19,17,14,12,9,6,5,4,3,1، ميزان الحكمه، نهج البلاغه، فرهنگ آفتاب، مقالات نوشتهي محمد شجاعي جلد اول